معنی اجابت شده
فرهنگ معین
پاسخ دادن، جواب دادن، قبول کردن، پذیرفتن. [خوانش: (اِ بَ) [ع.] (مص م.)]
فرهنگ واژههای فارسی سره
مترادف و متضاد زبان فارسی
استجابت، برآوردن، پذیرش، پسند، تصویب، قبول، مستجاب، مقبول، تخلیه، دفع، قضایحاجت
فارسی به عربی
فرهنگ عمید
جواب دادن، پاسخ دادن،
قبول کردن،
پذیرفتن خواهش، برآوردن حاجت،
فرهنگ فارسی هوشیار
برآوردن حاجت کسی، قبول کردن
اجابت کردن
(مصدر) پذیرفتن قبول کردن مستجاب کردن گردن نهادن خواهش و مراد کسی را بر آوردن روا کردن، دفع فضول کردن. یا اجابت کردن معده. دفع فضول کردن آن.
اجابت شدن
(مصدر) بر آورده شدن دعا و حاجت.
لبیک اجابت
آری پذیرش
فرهنگ فارسی آزاد
اِجابَت، پذیرفتن خواهش، پاسخ دادن، قبول کردن،
واژه پیشنهادی
مجیب
معادل ابجد
716